تاریخ: 27 آبان 89
علیرضا خطیبی
تاريخ باز هم تكرار شد تا ديگر «فرضيه» بودن ناكامي ذوب آهن در گام هاي آخر را به «نظريه» اي شبيه بدانيم كه دارد راهش را به سمت «قانونی» بي قيد و شرط كج مي كند. ذوب آهن را كه مي بينيم به ياد باير لوركوزن در ابتداي قرن بيست و يكم مي افتيم؛ تيمي كه با هدايت كلاوس تاپ مولر نوع ديگري از فوتبال ماشيني ژرمن ها را ارائه مي داد ولي ساخته شده بود براي «نايب قهرماني» و كم آوردن در روز نهايي مثل آن روز آخر بوندس ليگا كه نياز به يك مساوي داشت تا قهرمان شود ولي در خانه اونتر هاخينگ باخت و جام را به طرف باواريا سرازير كرد و تبديل شد به باير نوركوزن! ذوب آهن هم گويا از روي دست لوركوزن كپي برداري مي كند كه گام آخرش اندك شباهتي به گام هاي مقتدر قبلي ندارد و آن قدر تزلزل و بي خيالي درش ديده مي شود كه همه راه ها و پل هاي ساخته شده در قبل را هم بر باد فنا مي دهد. واقعا دليل اين موضوع كه تا بدين جاي كار هيچگاه آخر شاهنامه ذوب آهن خوش نبوده، چيست؟ عاملي بيروني يا دستي كه از درون تيم را فرو مي بلعد؟ انگيزه اي كه تمام شده يا اعتماد به نفسي كه بابت فراوانيش، همه چيز را زير «سراب» خود مدفون مي كند؟ و يا اصلا همه اين هايي كه گفتيم به علاوه غروري كه هر بار ذوب آهن در آستانه كشيدن دستش بر جام است مانند سونامي مي آيد و همه چيز را زير و زبر مي كند؟ تيتر سايت گل را براي فينال ليگ قهرمانان بايد بارها و بارها خواند، تيتري كه در خود تلخي و نيش و نوش را با هم دارد؛ پايان افسانه ذوب آهن 2010! حالا ديگر با ديده ترديد به ذوب آهن مي نگريم، تيمي كه در گام آخر چنان «وا» مي دهد كه ابتداي اميدواري را هم ديگر محال مي كند، اميدواري به اتفاقي كه در نهايت نمي افتد به چه دردي مي خورد؟ شكست مقابل فولاد و از دست رفتن جام قهرماني ليگ هشتم، كم آوردن مقابل سپاهان در كورس قهرماني ليگ نهم، شكست از گسترش فولاد تبريز در نيمه نهايي جام حذفي به عنوان مدافع عنوان قهرماني در فصل قبل و حالا هم برگ زرين! ديگري به نام شكست خودخواسته و عامدانه در فينال ليگ قهرمانان.
در همه اين شكست ها و ناكامي ها به علتي جز «خود» ذوب آهن نمي توان رسيد، تركيب هاي اشتباه يكي از اين علل مشترك است و البته گام هاي سنگين و مغرور و ندرخشيدن ستاره ها در سكوهاي بعدي قرار دارند. مقابل فولاد در اهواز بازي دادن به مصطفي صالحي نژاد اشتباه بود و ندرخشيدن امثال خلعتبري و فرهادي علت اصلي آبي شدن جام سبز رنگ قهرماني و در توكيو هم ندرخشيدن ستاره اي به نام كاسترو در كنار آن همه گاف تيم دفاعي و منصور ابراهيم زاده اي كه اصلا شبيه منصور ابراهيم زاده نبود، تير خلاص بر پيكره تيمي كه براي انواع و اقسام قهرماني ها اندك كمبودي از نظر شايستگي و لياقت نداشت ولي در گام آخر آن قدر مي لرزد كه گويا خود خواسته دومي را بر هر چه اول بودن است ترجيح مي دهد. ذوب آهن در فينال ليگ قهرمانان اندك شباهتي به تمام روزهاي قبلي اين جام نداشت و قهرماني را هم در گام آخر وا نهاد ولي مگر از سناريو اين تيم چيز ديگري انتظار مي رفت؟ وقتي نوشتيم «طلسم» شكسته نشد منظورمان دو نكته بود، طلسم قهرمان نشدن در آسيا و طلسم ديدن اقتدار ذوب آهن در لحظه آخر و درست وقتي كه بايد «بكشي» اگر مي خواهي «كشته» نشوي.
ذوب آهن براي كشتن سئونگنام، براي كشتن فولاد، براش كشتن سپاهان و براي كشتن هر چه ضعف و تزلزل در گام آخر است زمان زيادي را هدر مي دهد و اين زمان كافي است تا طرف روبرو شليك نهاييش را به مغز اين پيكره تا قبل از اين مقتدر انجام بدهد و كار تمام شود؛ كار ذوب آهن طبق معمول در گام آخر تمام شد چون آنها «نخواستند» يا «نتوانستند» كار رقيب را تمام كنند، پس زنده باد دومي و قهرمان نشدن!
علیرضا خطیبی
تاريخ باز هم تكرار شد تا ديگر «فرضيه» بودن ناكامي ذوب آهن در گام هاي آخر را به «نظريه» اي شبيه بدانيم كه دارد راهش را به سمت «قانونی» بي قيد و شرط كج مي كند. ذوب آهن را كه مي بينيم به ياد باير لوركوزن در ابتداي قرن بيست و يكم مي افتيم؛ تيمي كه با هدايت كلاوس تاپ مولر نوع ديگري از فوتبال ماشيني ژرمن ها را ارائه مي داد ولي ساخته شده بود براي «نايب قهرماني» و كم آوردن در روز نهايي مثل آن روز آخر بوندس ليگا كه نياز به يك مساوي داشت تا قهرمان شود ولي در خانه اونتر هاخينگ باخت و جام را به طرف باواريا سرازير كرد و تبديل شد به باير نوركوزن! ذوب آهن هم گويا از روي دست لوركوزن كپي برداري مي كند كه گام آخرش اندك شباهتي به گام هاي مقتدر قبلي ندارد و آن قدر تزلزل و بي خيالي درش ديده مي شود كه همه راه ها و پل هاي ساخته شده در قبل را هم بر باد فنا مي دهد. واقعا دليل اين موضوع كه تا بدين جاي كار هيچگاه آخر شاهنامه ذوب آهن خوش نبوده، چيست؟ عاملي بيروني يا دستي كه از درون تيم را فرو مي بلعد؟ انگيزه اي كه تمام شده يا اعتماد به نفسي كه بابت فراوانيش، همه چيز را زير «سراب» خود مدفون مي كند؟ و يا اصلا همه اين هايي كه گفتيم به علاوه غروري كه هر بار ذوب آهن در آستانه كشيدن دستش بر جام است مانند سونامي مي آيد و همه چيز را زير و زبر مي كند؟ تيتر سايت گل را براي فينال ليگ قهرمانان بايد بارها و بارها خواند، تيتري كه در خود تلخي و نيش و نوش را با هم دارد؛ پايان افسانه ذوب آهن 2010! حالا ديگر با ديده ترديد به ذوب آهن مي نگريم، تيمي كه در گام آخر چنان «وا» مي دهد كه ابتداي اميدواري را هم ديگر محال مي كند، اميدواري به اتفاقي كه در نهايت نمي افتد به چه دردي مي خورد؟ شكست مقابل فولاد و از دست رفتن جام قهرماني ليگ هشتم، كم آوردن مقابل سپاهان در كورس قهرماني ليگ نهم، شكست از گسترش فولاد تبريز در نيمه نهايي جام حذفي به عنوان مدافع عنوان قهرماني در فصل قبل و حالا هم برگ زرين! ديگري به نام شكست خودخواسته و عامدانه در فينال ليگ قهرمانان.
در همه اين شكست ها و ناكامي ها به علتي جز «خود» ذوب آهن نمي توان رسيد، تركيب هاي اشتباه يكي از اين علل مشترك است و البته گام هاي سنگين و مغرور و ندرخشيدن ستاره ها در سكوهاي بعدي قرار دارند. مقابل فولاد در اهواز بازي دادن به مصطفي صالحي نژاد اشتباه بود و ندرخشيدن امثال خلعتبري و فرهادي علت اصلي آبي شدن جام سبز رنگ قهرماني و در توكيو هم ندرخشيدن ستاره اي به نام كاسترو در كنار آن همه گاف تيم دفاعي و منصور ابراهيم زاده اي كه اصلا شبيه منصور ابراهيم زاده نبود، تير خلاص بر پيكره تيمي كه براي انواع و اقسام قهرماني ها اندك كمبودي از نظر شايستگي و لياقت نداشت ولي در گام آخر آن قدر مي لرزد كه گويا خود خواسته دومي را بر هر چه اول بودن است ترجيح مي دهد. ذوب آهن در فينال ليگ قهرمانان اندك شباهتي به تمام روزهاي قبلي اين جام نداشت و قهرماني را هم در گام آخر وا نهاد ولي مگر از سناريو اين تيم چيز ديگري انتظار مي رفت؟ وقتي نوشتيم «طلسم» شكسته نشد منظورمان دو نكته بود، طلسم قهرمان نشدن در آسيا و طلسم ديدن اقتدار ذوب آهن در لحظه آخر و درست وقتي كه بايد «بكشي» اگر مي خواهي «كشته» نشوي.
ذوب آهن براي كشتن سئونگنام، براي كشتن فولاد، براش كشتن سپاهان و براي كشتن هر چه ضعف و تزلزل در گام آخر است زمان زيادي را هدر مي دهد و اين زمان كافي است تا طرف روبرو شليك نهاييش را به مغز اين پيكره تا قبل از اين مقتدر انجام بدهد و كار تمام شود؛ كار ذوب آهن طبق معمول در گام آخر تمام شد چون آنها «نخواستند» يا «نتوانستند» كار رقيب را تمام كنند، پس زنده باد دومي و قهرمان نشدن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر