10 آبان 89
علیرضا خطیبی
وقتي دانه هاي رنگ و رو رفته و بي كيفيت را زير خاك مي كني، وقتي در مرحله داشت همه فكر و ذكرت خنداندن ديگران است و تبديل شدن به سوژه هر روزه مطبوعات نتيجه اش مي شود برترين فدراسيون سال 2009 قاره كه در رده هاي سني افتضاحي تمام عيار را رقم زده است و تيم هاي نوجوانان و جوانانش به هيچ كدام از قدرت هاي آسيا جواب منفي نداده اند؛ باز خدا پدر يمن و عمان را بيامرزد كه هنوز نخواسته اند و نيت نكرده اند كه از فوتبال ايران جلو بزنند. تيم جوانان با اسكلت نوجواناني كه قهرمان آسيا شده بودند از مرحله گروهي صعود نكرد و كميته فني، كه آرايش مردانش، آدمي را به ياد جلسات مجلس هاي فرمايشي و حاضراني مي اندازد كه آمده اند فقط سر تكان دهند و «درست است» بگويند، تشخيص داد اشكال از «نداشتن آشپز» بوده و تيم هاي هم گروهي مان كه «قوي» بودند. حالا بايد چنين كميته عريض و طويلي با حضور امثال امير حسين پيرواني، كه بدون شك با «لابي برادرش» ناگهان اين همه دانا! و توانا!!! شده، باز هم تشكيل شود و اين بار افتضاح ازبكستان را لاپوشاني كند ولي ما فقط يك سوال مي پرسيم آيا مجري يك برنامه تلويزيوني صرفا با دادن چند آمار، مي تواند گزينه اصلحي براي هدايت تيم ملي باشد؟ اگر جواب مثبت است در همين مطبوعات ايران آدم هايي را داريم كه به مراتب از اين مجري بيشتر بلدند پس آنها را به جاي قطبي بعد از جام ملتها سرمربي تيم ملي كنيم.
زنگ خطر به صدا در آمده ولي سر كه به هر طرف مي گرداني هيچ گوش خريداري را نمي بيني؛ كره شمالي به عنوان كشوري كه مردمانش در يك توهم برتر بودن سير مي كنند حالا به يك غول تبديل شده كه تيم ملي بزرگسالانش جلوي تيم ملي ما قد علم مي كند و نمي گذارد ما به جام جهاني برويم. تيم جوانانش در رقابت هاي قهرماني قاره روي سكوي اول مي ايستد در حاليكه تيم ما به استراليا و كره جنوبي، دو غول ديگر قاره، مي بازد و به يمن هم بيشتر از دو گل نمي تواند بزند و در همان مرحله گروهي حذف مي شود. در رده سني نوجوانان همين كره شمالي دور از دنيا، با دو گل ما را شكست مي دهد و ما حتي از پس سوريه هم بر نمي آييم و در حالي حذف مي شويم و داغ مرحله بعد به دل مان مي ماند كه نا سلامتي مدافع عنوان قهرماني هستيم. ما به برزيل با سه گل مي بازيم و چنان غرق در غرور مي شويم كه گويي خوارزم و بخارا را دوباره فتح كرده ايم ولي هوشنگ راستي، منتقد فوتبالي مجله فيلم كه سالهاست در ژاپن زندگي مي كند، ايميل مي زند كه ژاپني ها از نمايش تيم ملي در برد يك بر صفر مقابل آرژانتين چندان راضي نيستند و زاكه روني هم حق را به آنها داده. تلويزيون را روشن مي كنيم و اقتدار را در صداي نايب رييس «بانوي» فدراسيون فوتبال مي بينيم كه از «مفيد» بودن حضور تيم زير 19 سال بانوان خبر مي دهد ولي خدا وكيلي ما با اين شكست 9 بر صفر مقابل تايلند بدجوري براق شده ايم.
و حالا بعد از اين همه مرثيه سرايي سراغ سوال اصلي مان مي رويم، اشكال از ماست يا از آنها؟ از مايي كه هنوز مي گوييم غول قاره هستيم يا آنهايي كه به بدبختي ما مي خندند و در نظر آنها ما عوامي هستيم دور از همه چيز حتي از فهم و درك و تجزيه و تحليل؟ در اين وانفسايي كه شكست پشت شكست بر سرمان مثل آوار فرود مي آيد اما باز هم خدا را شكر كه ذوب آهن اندك نيازي به فدارسيون ندارد وگرنه معلوم نبود در كدام مرحله و با چه شكست خفت باري حذف مي شد. در حقيقت حالا كه اوضاع تيم ملي و قهر و آشتي هاي افشين قطبي را مي بينيم، و به ياد دعواهاي تازه عروس و دامادها مي افتيم، و موضوع پيچيده تيم اميد و شاغلام را، كه با اين طرز رفتار اصلا نمي شناسيمش و دوستش هم نداريم كه تيم اميد را تبديل به ملك پدري كرده و اقوام را روي نيمكت آورده و بازيكنان مقاومت و برق را به تركيب اصلي، همه چشم اميدمان به ذوب آهن مي رود؛ پس تو را به خدا ما را نا اميد نكنيد، ما خسته شديم بس كه هر دم از اين باغ «بري» رسيد و تازه تر از تازه تري!
علیرضا خطیبی
وقتي دانه هاي رنگ و رو رفته و بي كيفيت را زير خاك مي كني، وقتي در مرحله داشت همه فكر و ذكرت خنداندن ديگران است و تبديل شدن به سوژه هر روزه مطبوعات نتيجه اش مي شود برترين فدراسيون سال 2009 قاره كه در رده هاي سني افتضاحي تمام عيار را رقم زده است و تيم هاي نوجوانان و جوانانش به هيچ كدام از قدرت هاي آسيا جواب منفي نداده اند؛ باز خدا پدر يمن و عمان را بيامرزد كه هنوز نخواسته اند و نيت نكرده اند كه از فوتبال ايران جلو بزنند. تيم جوانان با اسكلت نوجواناني كه قهرمان آسيا شده بودند از مرحله گروهي صعود نكرد و كميته فني، كه آرايش مردانش، آدمي را به ياد جلسات مجلس هاي فرمايشي و حاضراني مي اندازد كه آمده اند فقط سر تكان دهند و «درست است» بگويند، تشخيص داد اشكال از «نداشتن آشپز» بوده و تيم هاي هم گروهي مان كه «قوي» بودند. حالا بايد چنين كميته عريض و طويلي با حضور امثال امير حسين پيرواني، كه بدون شك با «لابي برادرش» ناگهان اين همه دانا! و توانا!!! شده، باز هم تشكيل شود و اين بار افتضاح ازبكستان را لاپوشاني كند ولي ما فقط يك سوال مي پرسيم آيا مجري يك برنامه تلويزيوني صرفا با دادن چند آمار، مي تواند گزينه اصلحي براي هدايت تيم ملي باشد؟ اگر جواب مثبت است در همين مطبوعات ايران آدم هايي را داريم كه به مراتب از اين مجري بيشتر بلدند پس آنها را به جاي قطبي بعد از جام ملتها سرمربي تيم ملي كنيم.
زنگ خطر به صدا در آمده ولي سر كه به هر طرف مي گرداني هيچ گوش خريداري را نمي بيني؛ كره شمالي به عنوان كشوري كه مردمانش در يك توهم برتر بودن سير مي كنند حالا به يك غول تبديل شده كه تيم ملي بزرگسالانش جلوي تيم ملي ما قد علم مي كند و نمي گذارد ما به جام جهاني برويم. تيم جوانانش در رقابت هاي قهرماني قاره روي سكوي اول مي ايستد در حاليكه تيم ما به استراليا و كره جنوبي، دو غول ديگر قاره، مي بازد و به يمن هم بيشتر از دو گل نمي تواند بزند و در همان مرحله گروهي حذف مي شود. در رده سني نوجوانان همين كره شمالي دور از دنيا، با دو گل ما را شكست مي دهد و ما حتي از پس سوريه هم بر نمي آييم و در حالي حذف مي شويم و داغ مرحله بعد به دل مان مي ماند كه نا سلامتي مدافع عنوان قهرماني هستيم. ما به برزيل با سه گل مي بازيم و چنان غرق در غرور مي شويم كه گويي خوارزم و بخارا را دوباره فتح كرده ايم ولي هوشنگ راستي، منتقد فوتبالي مجله فيلم كه سالهاست در ژاپن زندگي مي كند، ايميل مي زند كه ژاپني ها از نمايش تيم ملي در برد يك بر صفر مقابل آرژانتين چندان راضي نيستند و زاكه روني هم حق را به آنها داده. تلويزيون را روشن مي كنيم و اقتدار را در صداي نايب رييس «بانوي» فدراسيون فوتبال مي بينيم كه از «مفيد» بودن حضور تيم زير 19 سال بانوان خبر مي دهد ولي خدا وكيلي ما با اين شكست 9 بر صفر مقابل تايلند بدجوري براق شده ايم.
و حالا بعد از اين همه مرثيه سرايي سراغ سوال اصلي مان مي رويم، اشكال از ماست يا از آنها؟ از مايي كه هنوز مي گوييم غول قاره هستيم يا آنهايي كه به بدبختي ما مي خندند و در نظر آنها ما عوامي هستيم دور از همه چيز حتي از فهم و درك و تجزيه و تحليل؟ در اين وانفسايي كه شكست پشت شكست بر سرمان مثل آوار فرود مي آيد اما باز هم خدا را شكر كه ذوب آهن اندك نيازي به فدارسيون ندارد وگرنه معلوم نبود در كدام مرحله و با چه شكست خفت باري حذف مي شد. در حقيقت حالا كه اوضاع تيم ملي و قهر و آشتي هاي افشين قطبي را مي بينيم، و به ياد دعواهاي تازه عروس و دامادها مي افتيم، و موضوع پيچيده تيم اميد و شاغلام را، كه با اين طرز رفتار اصلا نمي شناسيمش و دوستش هم نداريم كه تيم اميد را تبديل به ملك پدري كرده و اقوام را روي نيمكت آورده و بازيكنان مقاومت و برق را به تركيب اصلي، همه چشم اميدمان به ذوب آهن مي رود؛ پس تو را به خدا ما را نا اميد نكنيد، ما خسته شديم بس كه هر دم از اين باغ «بري» رسيد و تازه تر از تازه تري!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر