۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

صدای عشق از بلندگوی ورزش

حمیدرضا خواجه خباز


در گذرگاه زمان

خیمه شب بازی دهر

عشق ها می میرند

رنگ ها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا می مانند



در تاریخ هفتاد ساله فعالیت رادیو از اردیبهشت 1319 تا به امروز در ایران صدا های بسیاری به خانه و دل مردم راه یافتند و بسیاری از این صداها رنگی جاودانه در دل مردم گرفتند. شاید قدیمی تر ها که با رادیو همنشین بودند نام و خاطره اکبر مشکین، نصرت اله محتشم و مهدی علی محمدی (که عمرش بلند باد) را در برنامه داستان شب که هرشب از ساعت 22 پخش می شد و مونس شب های بسیاری از مردم بود به یاد داشته باشند.

اگر بخواهیم فهرستی از هنرمندان و صداپیشگانی که در این هفتاد ساله براحتی راه به دل های مردم با مهر و محبت ایران پیدا کرده اند؛ بنویسیم، سیاهه ای بسیار بلند بالا را پر می کند. از شادروان صبحی که نخستین قصه گویی رادیو لقب گرفت تا جانشین به حق او شادروان استاد حمید عاملی که با افتخار همیشه خود را بابا عاملی می نامید و تا آخرین حیات پرثمرش هنوز عشق به قصه در رادیو را به وضوح بیان می کرد.

همین طور شادروانان رامین فرزاد، حمید قنبری، فروزنده اربابی، محمد مانی، مستجاب الدعوه، احمد آقالو و البته دو چهره بسیار مطرح استان هنرپور خودمان، اصفهان عزیز شادروانان رضا ارحام صدر (گوینده دهه 30 رادیو اصفهان و هنر مند ارزنده تئاتر این شهر) و منوچhttp://www.blogger.com/img/blank.gifهر نوذری كاشي را می شود نام برد اما در عرصه ورزش در رادیو پس از صدای جاودانه و گزارش های زیبای استاد عطاءا... خان بهمنش که خداوند عمر با عزتشان را برکت دهاد و روانشاد محمدرضا کیانوش كارشناس و گزارشگر مسابقه های فوتبال در دهه 70 رادیو تهران و رادیو ورزش به نسل جدیدتری می رسیم که صدای علیرضا حافظی در این میان ماندگار خواهد بود.

علیرضای عزیز که در دومین روز دی ماه سال جاری چشم از جهان فرو بست و دوستداران بی شمارش را در غم و اندوه فرو برد.

علی رضا حافظی خمامی هنوز به دهه پنجاه عمر نرسیده بود و از هشت سال پیش فعالیت در رادیو ورزش را به عنوان کارشناس شروع کرده بود اما در همین هشت سال نشان داد تا چه اندازه در کار خود اصول حرفه ای را فرا گرفته و به کار می برد. او سال ها در عالم مطبوعات و خبرگزاری های مختلف قلم زده بود و در برنامه های رادیوی ورزش از این سابقه بخوبی استفاده می برد و با ادب ذاتی خود به بهترین نحو ممکن با شنوندگان رادیو ورزش ارتباطی صمیمانه برقرار کرده بود.

در برنامه جهان ورزش ویژه فوتبال که صبح های دوشنبه اجرا می کرد و برنامه پنجره ای رو به شب، بیشترین شنونده را داشت و این موضوع را می شود با تکیه به آمار و ارقام و تعداد تلفنهائی که در این برنامه ها پخش می شد به اثبات رساند؛ آری برنامه هایش پر شنونده بود.

او از نگاه همکارانش در رادیو ورزش انسانی مهربان بود که با دیگر همکارانش تعامل خوبی داشت. آقای مسعود نجات تهیه کننده ای که بیشتر از بقیه با او در برنامه های مختلف همکاری داشت به "عشق" علیرضا به مطبوعات اشاره می کند و می گوید: یکی از ویژگی های شادروان حافظی هرگاه در برنامه حاضر می شد به همراه داشتن پوشه ای بود که به محض حضور در استودیوی پخش، از دل این پوشه، بریده های روزنامه های ورزشی و غیر ورزشی را روی میز، جلویش پهن می کرد و به پاسخ تمامی سوال های احتمالی، از قبل اندیشیده بود. این رفتار او برغم وجود رایانه و سامانه اینترنت بود، نه اینکه او منکر توانمندی های اینترنت باشد ولی عشق او به مطبوعات باعث می شد تا اینگونه عمل کند و همین نکته ثابت می کند که تا چه اندازه برای اجرای برنامه ای که در آن حضور داشت وقت و انرژی صرف می کرد. او همیشه پر بود، پر از مطالبی تازه که مسئله روز ورزش بود.

درباره علیرضا حافظی باید علاوه بر خوش صدایی که نخستین شرط حضور گوینده، گزارشگر و یا کارشناس رادیویی است به لحن خوب و بسیار مودب او که از ادب خانوادگی و ذاتی او سرچشمه می گرفت اشاره کرد لحنی که برای یک عضو و عنصر رسانه ای بسیار مهم و حیاتی است.

آقای نیما نیساری دیگر تهیه کننده رادیوی ورزش در مورد مرحوم علیرضا حافظی می گفت: یکی از مشکلات برنامه های رادیویی همیشه کمبود وقت است و هر زمان که به علیرضا می گفتیم مثلا تنها سه دقیقه زمان در این بخش به او تعلق می گیرد با نگاه خود درست از نخستین کلمه ای که به زبان می آورد به ساعت نگاه می کرد و زمان را می نوشت تا بیش از سه دقیقه صحبت نکند و تمامی مطالبی را که آماده داشت با آن صدای ملایم و آرامش با آن لحن مودب اش به سرعت به زبان می آورد و در همان وقت مشخص شده سعی بر اتمام کلامش داشت.

همیشه آرزویش دیدن موفقیت های ورزشی ورزشکاران ایران زمین بود در حالی که به دلیل بیماری خاصی (بیماری عصبی که باعث شد تمام موهای سر و صورتش بریزد و در باره آن تا پس از مرگش کسی از ماهیت این بیماری خبر نداشت) که این اواخر به آن دچار شده بود، پزشکان معالجش او را از هر گونه فشار روانی و استرس بر حذر می داشتند.

آقای سبحان اکرامی گوینده خوش آتیه و خوش صدای رادیو ورزش که علیرضا حافظی را در آخرین سفر ورزشی اش دیده بود، می گفت: در مسابقه های کاراته مشغول گزارش بازی ها بودم که صدا و چهره آشنایش را دیدم داشت به سمت محل استقرار من می آمد، خوشحالی و نگرانی را می شد همزمان در چهره او دید،پس از سلام و احوال پرسی گرمی گفت : نتوانستم در تهران دوام بیاورم و سرانجام خودم را به گوانگجو رساندم تا از نزدیک شاهد قهرمانی ورزشکاران کشورم باشم همانجا رو به من کرد وگفت پزشکان هیجان ، استرس و نگرانی را برایم ممنوع کرده اند . به او گفتم : پس در تالار بازیها نماند چون تا چند دقیقه بعد مسابقه حساس جاسم ویشگاهی برای گردن آویز طلا شروع می شد .قبول نکرد . می گفت : این همه راه آمده ام تا موفقیت ایرانی ها را از نزدیک ببینم اصرار من فایده ای نداشت با نگرانی مبارزه جاسم ویشگاهی را دنبال می کرد به او در فرصتی کوتاه گفتم تلاش کن تا هیجان زده نشوی و خودت رو کنترل کنی و مشغول گزارش مبارزه قهرمان ایرانی با حریف اش شدم این مبارزه مثل همه مسابقه ها به صورت زنده برای رادیو ورزش پخش می شد ناگهان صدای فریاد بلند علیرضا حافظی را شنیدم که خطاب به جاسم ویشگاهی می گفت: جاسم ، جاسم گاردتو ببند، در حالی که می دانست هیجان ناشی از حضور در مبارزه نهایی باعث شده تا جاسم ویشگاهی شاید حتی صدای فریادهای مربی اش را هم نشنود ولی او سراپا تعصب و غیرت بود و یکپارچه هیجان و تنها چیزی که در آن زمان به فکرش خطور نمی کرد توصیه های پزشکان معالجش بود، هرگز چهره و اشک های شوق او پس از پیروزی جاسم ویشگاهی را از یاد نمی رود.

اما شاید اگر به این سفر نمی آمد امروز در کنارمان بود و باز هم از افتخار ورزشکاران ایرانی داد سخن می داد.

علیرضا حافظی که موهای پرپشت و به قول عکاسان و تصویر برداران چهره ای فتوژنیک داشت بر اثر این بیماری موهای خود را از دست داد و همین مسئله در روحیه او تاثیر گذاشت او در باره بیماریش صحبتی نمی کرد و همین مسئله نشانگر حساسیت او بود .

فرشاد عباسی دوست مشترک و عکاس باسابقه ورزشی می گوید: "علیرضا را پس از مدت ها در گوانگجو دیدم. با گرمی سلام کردم، باور نمی کرد او را شناخته ام از آب و هوای گوانگجو و حتی قطر در مسیر بازگشت بسیار راضی بود و از طریق رادیو پیگیر اخبار آب و هوای تهران بود. می گفت در این چند روزه آب و هوا خوب بوده و نگران هوای آلوده تهران بود اما روحیه خوبی داشت و هرگز دوست نداشت در خصوص بیماری اش صحبت کند. هنوز هم رفتنش را باور ندارم."

حالا كه به آخرين سطر هاي اين نوشته نزديك مي شوم خاطرات آخرین برنامه پنجره ای رو به شب كه دو هفته قبل از مرگش با هم اجرا کردیم به ذهنم خطور كرد، چهارساعت از ساعت ده شب تا 10 بامداد با هم بودیم مثل همیشه پس از سلام و عرض ادب به محضر شنوندگان محترم رادیو ورزش جمله ای را بر زبان آورد که بقول سبحان اکرامی خاص او بود جمله ای که از صمیم قلب بر زبان می آورد بدون هیچ تکلفی؛ شادروان علیرضا حافظی در تمامی برنامه هایش این جمله را بر زبان جاری می کرد " ما در خدمت شما هستیم و به این خدمتگذاری افتخار می کنیم."

امروز او در بین ما نیست همانطور که سالهاست صدای گرم محمدرضاکیانوش را به عنوان كارشناس و گزارشگر فوتبال از رادیو ورزش و هیچ رادیوئی دیگری نمی شنویم اما یاد این هر دو عزیز در دل و جان مردمان حق شناس و قدر دان ایران زمین زنده است همانطور که صبحی ، عاملی ، مانی ، آقالو، فروزنده اربابی، نصرت اله محتشم، اکبرمشکین، حمید قنبری، مهین دیهیم، مهین بزرگی، منوچهر نوذری و ... را از یاد نبرده اند. روحشان قرین رحمت حق.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر